آیا زمانی طولانی بر انسان گذشت که چیز قابل ذکری نبود؟!
سوره انسان آیات ۱ و ۲
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً «۱» إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَهٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْناهُ سَمِیعاً بَصِیراً «۲» إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً «۳»
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
آیا زمانی طولانی بر انسان گذشت که چیز قابل ذکری نبود؟!ما انسان را از نطفه ی مختلطی آفریدیم، و او را میآزماییم؛ (بدین جهت) او را شنوا و بینا قرار دادیم.
تقسیر المیزان
اشاره به مضامین سوره مبارکه دهر
این سوره در آغاز، خلقت انسان را بعد از آنکه نامی از او در میان نبود خاطرنشان می سازد، و سپس می فرماید که خدای تعالی او را به راهی که تنها راه اوست هدایت کرد، حال یا این انسان شکر هدایتش را می گزارد، و یا کفران می کند. آنگاه می فرماید برای کافران انواعی از عذاب و برای ابرار الوانی از نعمت آماده کرده، و اوصاف آن نعمت ها را در طی هجده آیه شرح می دهد، و همین دلیل است بر اینکه مقصود اصلی هم بیان همین جهت بوده.
و پس از بیان اوصاف آن نعمت، روی سخن را به رسول گرامی خود نموده می فرماید: قرآن نازل شده از ناحیه اوست، و مایه تذکر بشر است، پس باید که در برابر حکم پروردگار خود صابر باشد، و هوا و هوس های کفار را پیروی نکند، و باید که پروردگار خود را صبح و شام به یاد بیاورد و برای او شبها به سجده بیفتد، و شبی طولانی تسبیح گوید. و این سوره به شهادت سیاقی که دارد یا همه اش و یا حداقل اوائل آن که دوازده آیه است، در مدینه و نه آیه ذیلش در مکه نازل شده است. روایات ائمه اهل بیت (علیهم السلام) همه متفقند بر اینکه این سوره در مدینه نازل شده، روایات اهل سنت هم در این باره بسیار زیاد است.
با این حال بعضی گفته اند: این سوره تمامیش در مکه نازل شده، و به زودی بحث مفصل در این باره در بحث روایتی آینده ان شاء اللّه خواهد آمد.
هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا
استفهام در این آیه برای تثبیت مطلب است، و در نتیجه معنا را به طور سربسته اثبات می کند، و معنای آن این است که به طور مسلم روزگاری بوده که نام و نشانی از انسان نبوده، و چه بسا مقصود آن مفسری هم که گفته کلمه (هل) در این آیه به معنای کلمه (قد) است همین باشد، نه اینکه خواسته باشد بگوید: یکی از معانی کلمه (هل) (بتحقیق) است، که بعضی خیال کرده اند.
و مراد از (انسان) در این آیه جنس بشر است، و اما اینکه بعضی گفته اند: مراد از آن آدم ابو البشر است، با آیه بعدی سازگار نیست، چون آدم ابو البشر از نطفه خلق نشده، و آیه بعدی در باره همین انسان می فرماید (انا خلقنا الانسان من نطفه).
و کلمه (حین) به معنای یک قطعه محدود از زمان است، حال چه کوتاه باشد و چه طولانی، و کلمه دهر به معنای زمانی ممتد و طولانی و بدون حد است، یعنی زمانی که نه اولش مشخص است، و نه آخرش. مراد از اینکه انسان شیء مذکوری نبوده، و احتجاجی که این بیان متضمّن است .
و منظور از جمله (شیئا مذکورا) این است که انسان چیزی نبود که با ذکر نامش جزو مذکورات باشد مثلا چیزی در مقابل زمین یا آسمان و خشکی و تری و غیره بوده باشد، و بدین جهت نامی از او در میان نبود. هنوز خلق نشده بود تا موجود بشود و مثل سایر موجودات نامش برده شود، و گفته شود: آسمان، زمین، انسان، درخت و غیره، پس مذکور بودن انسان کنایه است از موجود بودن بالفعل او، و نفی آن یعنی نفی مذکور بودنش تنها به مذکور بودنش خورده، نه به اصل شیء بودن انسان، نمی خواهد بفرماید انسان شیء نبود، چون می دانیم، شیء بوده، ولی شیئی که مذکور شود نبوده، شاهدش این است که می فرماید: (انا خلقنا الانسان من نطفه…) برای اینکه می فهماند که ماده انسان موجود بوده، و لیکن هنوز بالفعل به صورت انسان در نیامده بود. و زمینه آیه شریفه و آیات بعدش زمینه احتجاج است می خواهد بفهماند انسان موجودی است حادث، که در پدید آمدنش نیازمند به صانعی است تا او را بسازد و خالقی که او را خلق کند، و همینطور هم بوده است، پروردگارش او را آفریده و به تدبیر ربوبیش به ادوات شعور یعنی سمع و بصر مجهزش کرده، تا با آن ادوات شعور به راه حق هدایت شود، راهی که در طول حیاتش واجب است طی کند، حال اگر کفران کند به سوی عذابی الیم می رود، و اگر شکر کند به سوی نعیمی مقیم سیر می کند. و معنای آیه این است که: (هل اتی – قد اتی): به تحقیق آمد بر آدمی قطعه ای محدود از زمانی ممتد و غیر محدود در حالی که انسان بالفعل در شمار مذکورات نبود.
انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا
کلمه (نطفه) در اصل به معنای آبی اندک بوده، و سپس استعمالش در آب ذکوریت حیوانات که منشا تولید مثل است بر معنای اصلی غلبه یافته، و کلمه (امشاج) جمع کلمه (مشیج) و یا (مشج) – به دو فتحه – و یا مشج – به فتحه اول و کسره دوم – است، و این سه کلمه به معنای مخلوط و ممتزج است، و اگر نطفه را به این صفت معرفی کرده، به اعتبار اجزای مختلف آن و یا به اعتبار مخلوط شدن آب نر با آب ماده است.
مقصود از ابتلاء انسان (نبتلیه) و آنچه از تفریع (فجعلناه سمیعا بصیرا) بر آن استفاده می شود و کلمه (ابتلاء) که جمله (نبتلیه) از آن مشتق است، به معنای نقل چیزی از حالی به حالی و طوری به طور دیگر است، مثلا طلا را در بوته ابتلا می کنند، تا ذوب شود و به شکلی که می خواهند در آید، و خدای تعالی انسان را ابتلا می کند، یعنی از نطفه خلقش می کند، و سپس آن نطفه را علقه و علقه را مضغه می کند، تا آخر اطواری که یکی پس از دیگری به او می دهد، تا در آخر خلقتی دیگرش می کند.
بعضی از مفسرین گفته اند: مراد از ابتلای انسان، امتحان او از راه تکلیف است، لیکن این سخن با تفریع (فجعلناه سمیعا بصیرا) نمی سازد، چون سمیع و بصیر شدن انسان نمی تواند متفرع بر امتحان انسان باشد، و اگر مراد از آن تکلیف بود جا داشت تکلیف را متفرع بر سمیع و بصیر بودن انسان کند، نه به عکس، و اگر از این اشکال جواب بدهند، و بگویند کلام پس و پیش شده، و تقدیر: (خلقناه من نطفه امشاج فجعلناه سمیعا بصیرا لنبتلیه) است، قابل اعتنا نیست.
(فجعلناه سمیعا بصیرا) – سیاق آیات و مخصوصا آیه (انا هدیناه السبیل…) می فهماند که ذکر سمیع و بصیر کردن بشر، برای این بوده که به وسیله آن تدبیر ربوبی را به باد آورده، بفهماند تدبیر ربوبی اقتضا کرد تا برای رساندن انسان به غایت هستیش، او را سمیع و بصیر کند، تا آیات داله بر مبداء و معاد را ببیند، و کلمه حق را که از جانب پروردگارش و از راه ارسال رسل و انزال کتب می رسد بشنود، و این دیدن و شنیدن او را به سلوک راه حق، و سیر در مسیر حیات ایمان و عمل صالح وادار سازد، اگر وادار شد خدای تعالی او را به نعیم ابدی می رساند و گر نه به عذاب مخلد دچارشان می سازد.
در آیه مورد بحث با اینکه کلمه (انسان) قبلا ذکر شده بود، و جا داشت به ضمیر آن اکتفا کند، و بفرماید (انا خلقناه…)اگر دوباره خود کلمه را ذکر کرد، به حکم اینکه همواره وضع اسم ظاهر در موضع ضمیر برای افاده نکته ای است، برای این بوده که مسجل کند خدای تعالی خالق و مدبر امر او است.
و معنای آیه این است که: ما انسان را از نطفه ای خلق کردیم که اجزایی است مختلط و ممتزج، در حالی که ما او را از حالی به حالی، و از طوری به طوری نقل می دهیم، و به همین منظور او را سمیع و بصیر کردیم، تا دعوت الهی را که به وی می رسد بشنود، و آیات الهی و داله بر وحدانیت او و بر نبوت و معاد را ببیند. ۱
تفسیر نمونه :
آیا چنین نیست که زمانی طولانی بر انسان گذشت که چیز قابل ذکری نبود؟!
تفسیر:
نطفه بیارزش را انسان کردیم، و تمام وسائل هدایت را در اختیارش نهادیم با اینکه بیشترین بحثهای این سوره پیرامون قیامت و نعمتهای بهشتی است، ولی در آغاز آن سخن از آفرینش انسان است چرا که توجه به این آفرینش زمینهساز توجه به قیامت و رستاخیز است، همانگونه که در تفسیر سورهی «قیامت» در چند صفحهی قبل شرح دادیم.
میفرماید: «آیا چنین نیست که زمانی طولانی بر انسان گذشت که چیزی قابل ذکر نبود»؟ (هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا).
آری، ذرات وجود او هر کدام در گوشهای پراکنده بود، در میان خاکها، در لابلای قطرات آب دریاها، در هوائی که در جو زمین وجود دارد، مواد اصلی وجود او هر کدام در گوشهی یکی از این سه محیط پهناور افتاده بود، و او در میان آنها در حقیقت گم شده، و هیچ قابل ذکر نبود.
آیا منظور از «انسان» در اینجا نوع انسان است، و عموم افراد بشر را شامل میشود؟ یا خصوص حضرت آدم است؟.
آیهی بعد که میگوید ما انسان را از نطفه آفریدیم قرینهی روشنی بر معنی اول میباشد، هرچند بعضی معتقدند که «انسان» در آیه اول به معنی حضرت «آدم» و «انسان» در آیهی دوم اشاره به فرزندان آدم است، ولی این جدائی در این فاصله کوتاه بسیار بعید به نظر میرسد.
در تفسیر جمله «لم یکن شیئا مذکورا»: «چیز قابل ذکری نبود» نیز نظرات دیگری اظهار شده است، از جمله اینکه: انسان به هنگامی که در عالم نطفه و جنین بود موجود قابل ذکری نبود، ولی بعدا که مراحل تکامل را پیمود به موجودی قابل ذکر تبدیل شد.
در حدیثی از امام باقر علیهالسلام نقل شده که فرمود: «انسان» در «علم خدا» مذکور بود، هر چند در «عالم خلق» مذکور نبود.
در بعضی از تفاسیر نیز آمده که منظور از «انسان» در اینجا علماء و دانشمندان است که قبل از فرا گرفتن علم قابل ذکر نبودند، اما بعد از رسیدن به نظام علم در میان همهی مردم، در حیات و بعد از موتشان، همه جا ذکر آنها است.
بعضی نقل کردهاند که «عمر بن خطاب» این آیه را از کسی شنید گفت ای کاش آدم همچنان غیرمذکور باقی مانده بود، و از مادر زاده نمیشد، و فرزندانش مبتلا نمیشدند!. و این سخن تعجبآور است چرا که در واقع ایرادی است به مسأله آفرینش.
ما انسان را از نطفهی مختلطی آفریدیم، و او را میآزمائیم (لذا) او را شنوا و بینا قرار دادیم.
به هر حال بعد از این مرحله نوبت آفرینش انسان، و موجود قابل ذکر شدن است، میفرماید.
«ما انسان را از نطفهی مختلطی آفریدیم، و او را میآزمائیم، و لذا او را شنوا و بینا قرار دادیم» (انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا).
«امشاج» جمع «مشج» (بر وزن نسج یا بر وزن سبب) یا جمع «مشیج» (بر وزن مریض) به معنی شیء مخلوط است.
آفرینش انسان از «نطفهی مخلوط» ممکن است اشاره به اختلاط نطفهی مرد و زن و ترکیب «اسپرم» و «اوول» بوده باشد همانگونه که در روایات اهلبیت علیهمالسلام اجمالا به آن اشاره شده است. یا اشاره به استعدادهای مختلفی که در درون نطفه از نظر عامل وراثت از طریق ژنها و مانند آن وجود دارد، و یا اشاره به اختلاط مواد مختلف ترکیبی نطفه است، چرا که از دهها ماده مختلف تشکیل یافته،و یا اختلاط همه اینها با یکدیگر، معنی اخیر از همه جامعتر و مناسبتر است.
این احتمال نیز داده شده که امشاج اشاره به تطورات نطفه در دوران جنینی است.
جمله «نبتلیه» اشاره به رسیدن انسان به مقام «تکلیف و تعهد و مسؤولیت و آزمایش و امتحان» است، و این یکی از بزرگترین مواهب خدا است که به انسان کرامت فرموده و او را شایسته «تکلیف و مسؤولیت» قرار داده است.
و از آنجا که «آزمایش و تکلیف» بدون «آگاهی» ممکن نیست، در آخر آیه اشاره به ابزار شناخت و چشم و گوش میکند که در اختیار انسانها قرار داده است.
بعضی نیز گفتهاند منظور از ابتلاء و آزمایش در اینجا تطورات و تحولاتی است که به جنین از مرحلهی نطفه تا رسیدن به یک انسان کامل دست میدهد. ولی با توجه به تعبیر «نبتلیه» و همچنین تعبیر به «انسان» تفسیر اول مناسبتر است.
ضمنا از این تعبیر استفاده میشود که ریشهی همهی ادراکات انسان از ادراکات حسی او است: و به تعبیر دیگر ادراکات حسی «مادر» همهی «معقولات» است، و این نظریه بسیاری از فلاسفهی اسلامی است، و در میان فلاسفهی یونان «ارسطو» نیز طرفدار همین نظر بوده است.
نکته: عالم پرغوغای جنین:
میدانیم نطفه ی انسان از ترکیب نطفه ی مرد و زن که اولی «اسپرم» یا «کرمک» و دومی «اوول» یا «تخمک» نام دارد تشکیل میشود.
اصل وجود «نطفه» و سپس ترکیب آن، و بعد مراحل مختلف جنین، از عجائب و شگفتیهای بزرگ جهان آفرینش است که با پیشرفت علم «جنین شناسی» پرده از اسرار آن برداشته شده، هر چند اسرار بیشتری هنوز در پرده نهان است.
از جمله شگفتیهای مزبور که گوشه ی کوچکی را تشکیل میدهد امور زیر است:
– «اسپرم» که با آب نطفهی مرد خارج میشود موجود زنده ی متحرک بسیار کوچک ذرهبینی است که دارای یک سر و گردن و دم متحرک میباشد، و عجب اینکه در هر بار انزال مرد ممکن است از دو تا پانصد میلیون! اسپرم وجود داشته باشد که مطابق جمعیت چندین کشور است، ولی از این عده بیشمار، فقط یک یا چند عدد وارد تخمک شده، و بارور میگردد، وجود این تعداد نطفه ی نر به خاطر آن است که اسپرم ها برای رسیدن به تخمک و ترکیب با آن تلفات زیادی میدهند، و اگر این تعداد عظیم نبود شاید امر بارور شدن مشکل میشد.
– «رحم» قبل از دوران بارداری فقط به اندازهی یک گردو است! اما بعد از انعقاد نطفه و پرورش جنین به قدری بزرگ میشود که جای زیادی را اشغال میکند و عجب اینکه جدار آن بقدری قابل ارتجاع است که در برابر این حجم عظیم کاملا مقاومت میکند.
– خون در دیوارهی رحم در عروق و رگها نیست! بلکه به صورت ناودان در میان عضلات جاری است، زیرا اگر رگی وجود داشت مسلما در برابر کشش فوقالعاده جدار رحم تاب مقاومت نمیآورد!
– بعضی از دانشمندان معتقدند که نطفه ی زن دارای الکتریستهی «مثبت» است و اسپرم دارای الکتریسته ی «منفی»، و لذا به سوی هم کشیده میشوند، اما هنگامی که اسپرم وارد تخمک شد بار الکتریکی آن را منفی میکند و به همین دلیل اسپرم های بیشمار دیگر که در اطراف آن وجود دارند از آن رانده میشوند، و بعضی نیز گفته اند با ورود اسپرم، ماده شیمیائی مخصوص ترشح میشود که سایر اسپرم ها را میراند.
– جنین در میان کیسه ای بزرگ در آبی غلیظ بنام «آمنیبوس» غوطه ور است که خاصیت ضد ضربه در مقابل انواع حرکات تند مادر، و یا اصابت چیزی به شکم، دارد، بعلاوه جنین را به صورت یکنواخت گرم نگه میدارد، و تغییر حرارت خارجی در آن به زودی اثر نمیکند و از همه جالبتر اینکه او را در حالت بیوزنی قرار میدهد، و از فشار آوردن اعضای مختلف جنین روی همدیگر که ممکن است موجب ضایعاتی شود جلوگیری میکند!
– تغذیه ی جنین از طریق «جفت» و «بند ناف» صورت میگیرد، یعنی خون مادر با تمام مواد غذائی و اکسیژن وارد جفت شده، و با تصفیه ی جدیدی از طریق بند ناف وارد قلب جنین میشود، و از آنجا به تمام اعضای بدن پخش میگردد.
جالب اینکه بطن چپ و راست قلب جنین با یکدیگر مربوط است چون مسأله ی تصفیه از طریقه ریه در آنجا مطرح نیست، زیرا جنین تنفس نمیکند اما به محض، تولد، حفره ها از هم جدا میشوند، و دستگاه تنفس به کار میافتد!. ۲
منبع :
- ترجمه تفسیر المیزان حضرت آیت الله علامه طباطبایى (رحمه الله)
- تفسیر نمونه مرجع عالیقدر اسلام آیت الله مکارم شیرازى
مطالب مرتبط :