اعمال انسان
سوره الاسراء آیه 13
( قسمت اول )
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ کِتاباً يَلْقاهُ مَنْشُوراً «13»
ترجمه :
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
و هر انساني، اعمالش را بر گردنش آويختهايم؛ و روز قيامت، کتابي براي او بيرون ميآوريم که آن را در برابر خود، گشوده ميبيند. (اين همان نامه ي اعمال اوست.)
تفسیر المیزان :
و کلّ انسان الزمناه طائره في عنقه
در مجمع البيان گفته: (طائر) در اينجا عمل انسان است، و عمل آدمي را به طائري تشبيه کرده است که از چپ به راست پرواز مي کند که عربها آن را به فال نيک مي گيرند، و يا از راست به چپ مي پرد و آن را به فال بد مي گيرند، آري مرغان در عرب دو حال داشتند يا از طرف چپ مسافر به طرف راست وي پرواز مي کردند که آن را سانح مي ناميدند، و يا طرف چپ خود را در برابر طرف راست ايشان قرار مي دادند، و آن را بارح مي خواندند و اصل اين نامگذاري اين بود که مرغ اگر سانح بود تيرانداز به سهولت مي توانست صيدش کند، ولي اگر بارح بود نمي توانست نشانه بگيرد.
ابو زيد مي گويد: هر حيواني (اعم از مرغ، آهو و يا غير آن) در حال حرکت ديده مي شد آن را طائر مي ناميدند.
و در کشاف آمده است که: عرب به مرغان فال مي زدند، و آن را زجر مي ناميدند، و چون به سفر مي رفتند، و در راه به آن بر مي خوردند، کاري مي کردند که آن را از خود دور کنند، اگر از طرف چپ ايشان به طرف راستشان پرواز مي کرد آن را به فال نيک مي گرفتند، و اگر از طرف راست ايشان به سوي چپ شان مي پريد آن را شوم دانسته و به فال بد مي گرفتند، و به همين جهت فال بد را تطير ناميدند.
و در مفردات آمده: تطير اصلش تفالّ به طير است، ولي بعدها هر فال زدني را تطير ناميدند، چه فال نيک و چه فال بد، چه باطير باشد و چه با غير آن، و در قرآن آمده: (قالوا انّا تطيرنا بکم)
گفتند که ما شما را نحس مي دانيم و به همين مناسبت گفته اند: (لا طير الا طيرک: هيچ فال بدي نيست مگر فال بد تو) و نيز در قرآن آمده: (ان تصبهم سيّئة يطّيّروا بموسي: اگر بدي به ايشان برسد به موسي فال بد مي زنند) و نيز آمده: الا انّما طائرهم عنداللّه: آگاه باش که فال بدشان نزد خداست) يعني آن شوم و پيش آمد بدي که در پيش دارند نزد خداست، که خدا به خاطر اعمال زشتشان برايشان آماده کرده.
در آيات زير که مي فرمايد: (قالوا طّيّرنا بک و بمن معک)) و (قال طائرکم عنداللّه) و (قالوا طائرکم معکم) و (کلّ انسان الزمناه طائره في عنقه) نيز همه به اين معنا است، و وقتي گفته مي شود: (تطايروا) معنايش اين است که (سرعت گرفتند)، و به معناي (متفرق) شدند نيز استعمال مي شود.
و خلاصه اينکه از سياق ما قبل آيه و ما بعد آن و مخصوصا از جمله: (من اهتدي فانّما يهتدي لنفسه…)
به خوبي برمي آيد که مراد از کلمه (طائر) هر چيزي است که با آن بر ميمنت و نحوست استدلال شود، و حسن عاقبت و يا سوء آن کشف و آشکار گردد، زيرا براي هر انساني چيزي که مربوط به عاقبت امر بوده و بتوان به وسيله آن به کيفيت عاقبتش از خير و شر پي برد وجود دارد.
و اينکه فرمود: (ما طائر هر کسي را در گردنش الزام کرده ايم) معنايش اينست که آن را لازم لاينفک و جدائي ناپذير او قرار داده ايم که به هيچ وجه از او جدا نگردد. و اگر فرمود (طائر او را در گردنش…)، براي اين بود که تنها عضوي که از آدمي جدا نمي شود و انسان از آن جدا نمي گردد گردن است. به خلاف اعضاي ديگر از قبيل دست و پا که زندگي انسان بدون داشتن آنها امکان دارد، ولي با قطع شدن گردن، کسي زنده نمي ماند، چون گردن است که سر را به سينه وصل مي کند، و گردن عضوي است که هر چه بر آن آويخته باشد چه زيور و چه غل اولين چيزي خواهد بود که در مواجهه به چشم بيننده مي خورد.
و بنابراين مقصود از جمله (و کلّ انسان الزمناه طائره في عنقه) اين خواهد بود که خواست خدا بر اين مطلب استوار است که آن چيزي که سعادت و شقاوت را به دنبال خود براي آدمي خواهد آورد همواره در گردن او باشد، و اين خداست که سرنوشت آدمي را چنين لازم لا ينفک او کرده است، و اين سرنوشت همان عمل آدمي است، چون خداي تعالي مي فرمايد: (و ان ليس للانسان الا ما سعي و انّ سعيه سوف يري ثمّ يجزيه الجزاء الاوفي).
پس آن طائر و آينده اي که خداوند لازم لا ينفک آدمي کرده همان عمل اوست، و معناي الزام کردن آن اينست که خداوند چنين مقرر فرموده است که هر عملي قائم به عاملش بوده و خير و شر آن، به خود او برگردد، نه آنکه او را رها کرده به غير او گلاويز شود.
و از آيه: (و انّ جهنّم لموعدهم اجمعين – تا آيه – انّ المتّقين في جنّات و عيون) استفاده مي شود که خداوند چنين مقرر فرموده است که عاقبت خير، با داشتن ايمان و تقوي محقق مي شود، و عاقبت بد در پيروي از کفر و معصيت است.
و لازمه اين قضاء اين است که در عمل هر انساني شواهدي باشد که به طور قطع و بدون خطا و اشتباه عاقبت او را تعيين و مشخص کند، چون گفتيم که چنين مقرر شده که هر عملي به صاحبش برگردد، و هر کسي جز عملش سرمايه ديگري نداشته باشد و سرانجام کار (اطاعت) به بهشت و کار (گناه) به آتش بيانجامد.
در اين بيان، روشن مي شود که آيه شريفه سعادت و شقاوت را اگر بطور لزوم و حتم براي انسان اثبات مي کند از راه اعمال نيک و بدش مي باشد که خود به اختيار خويش کسب کرده است نه اينکه بخواهد بگويد لزوم يکي از اين دو جبري است و عمل افراد هيچگونه اثري در سعادت و شقاوت آنان ندارد، خلاصه اينکه معناي آيه شريفه آنطور نيست که بعضي خيال کرده اند که آيه شريفه سعادت و شقاوت هر کس را اثر قضاء حتمي و ازلي دانسته، چه اينکه عملي انجام دهد و يا ندهد، و چه اطاعت کند يا معصيت نمايد.
و نخرج له يوم القيمة کتابا يلقيه منشورا. وضع اين کتاب را که در اين جمله گفته شده، جمله بعدي يعني (اقرء کتابک کفي بنفسک اليوم عليک حسيبا روشن مي کند، چون دلالت دارد بر اينکه:
اولا آن کتابي که روز قيامت براي انسان بيرون مي کشند کتاب خود او است، و هيچ ربطي به غير او ندارد.
و ثانيا اين کتاب حقايق تمامي اعمال آدمي را دارد، بدون اينکه کوچک ترين عمل او را از قلم انداخته باشد، همچنانکه در آيه ديگري همين معنا را آورده و فرموده است: (و يقولون يا ويلنا ما لهذا الکتاب لا يغادر صغيرة و لا کبيرة الا احصيها).
و سوم اينکه: حقيقت اعمال را آمارگيري نموده سعادت باشد يا شقاوت، نفع باشد يا ضرر جلوه گر مي سازد، جلوه اي که هيچ ابهامي نداشته و جاي هيچگونه عذري باقي نمي گذارد، همچنانکه فرموده: (لقد کنت في غفلة من هذا فکشفنا عنک غطائک فبصرک اليوم حديد).
و از آيه (يوم تجد کلّ نفس ما عملت من خير محضرا و ما عملت من سوء برمي آيد که کتاب مزبور در بردارنده حقيقت اعمال و نتايج خير و شر آنها است، نه اينکه مانند کتابهاي معمولي عبارت از خطوط و رسمها بوده باشد، پس آن کتاب عبارتست از همان اعمالي که خداوند آن را به انسان نشان مي دهد که ديگر جاي حاشا و تکذيب نماند، چون هيچ دليلي محکمتر از مشاهده و ديدن نيست.
و از همينجا معلوم مي شود که مراد از (طائر) و (کتاب) که در آيه مورد بحث آمده، يک چيز است و آن عبارت از اعمال آدمي است، و اگر فرمود: (و نخرج له يوم القيمة کتابا)
و نفرمود و (نخرجه) با اينکه يکي بودن آن دو، اقتضاء مي کرد که به صورت دوم تعبير کند، به خاطر اين نيست که (کتاب) غير از (طائر) است، بلکه براي اين بوده که کسي توهم نکند که عمل قبلا طائرنيست.
و خلاصه اينکه در جمله (و نخرج له) اشاره ايست به اينکه حقايق کتاب اعمال از ادراک انسان پوشيده شده و در پس پرده غفلت است، و خداوند در روز قيامت آن را از پس پرده بيرون مي کشد و آدمي را از جزئيات آن با خبر مي سازد، و مقصود از جمله (يلقيه منشورا) هم همين است و اين خود دليل بر اين است که اين کتاب براي هر کس آماده و زير سر است، و نسبت به احدي در آن غفلت نمي شود، بنابراين، جمله مذکور تاکيد جمله قبلي است که مي فرمود: (و کلّ انسان الزمناه طائره في عنقه) چون حاصل معناي اين جمله نيز همين بود که هر انساني به زودي آثار اعمالش را خواهد يافت، اولا براي اينکه آثار اعمال، لازم لا ينفک و جدائي ناپذير او است و ثانيا براي اينکه به صورت کتابي در آمده که به زودي آن را پخش و منتشر خواهد ديد.
( ادامه دارد )
منبع : ترجمة تفسیر الميزان حضرت آیت الله علامه طباطبایى (رحمه الله)
تفسیر صوتی الاسراء ( آیات 12 الی 15 )
مفسر : آقای دکتر محمد علی انصاری
حجم : 5/29 مگا بایت
مدت : 46 دقیقه و 15 ثانیه
( دریافت فایل صوتی )
منبع : سایت راسخون