عید قربان، عید سرسپردگی وبندگی بر عموم مسلمانان مبارک باد
… وَمُمْسِکَ یَدَىْ اِبْرهیمَ عَنْ ذَبْحِ ابْنِهِ بَعْدَ کِبَرِ سِنِّهِ وَفَنآءِ عُمُرِهِ …
… و اى نگهدارنده دستهاى ابراهیم از ذبح پسرش پس از سن پیرى و بسرآمدن عمرش …
فرازی از دعاى حضرت حسین علیه السلام در روز عرفه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
وَ قالَ إِنِّی ذاهِبٌ إِلى رَبِّی سَیَهْدِینِ * رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ * فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِیمٍ * فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ * فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ * وَ نادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهِیمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الُْمحْسِنِینَ * إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِینُ * وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ * وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ * سَلامٌ عَلى إِبْراهِیمَ * کَذلِکَ نَجْزِی الُْمحْسِنِینَ * إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ *
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(او از این مهلکه بسلامت بیرون آمد) و گفت: «من به سوی پروردگارم میروم، او مرا هدایت خواهد کرد. * پروردگارا! به من از صالحان ( فرزندان صالح) ببخش.» * ما او ( ابراهیم) را به نوجوانی بردبار و صبور بشارت دادیم. * هنگامی که با او به مقام سعی و کوشش رسید، گفت: «پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح میکنم، نظر تو چیست؟» گفت«پدرم! هر چه دستور داری اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت.» * هنگامی که هر دو تسلیم شدند و ابراهیم جبین او را بر خاک نهاد، * او را ندا دادیم که: «ای ابراهیم! * آن رؤیا را تحقق بخشیدی (و به ماموریت خود عمل کردی).» ما این گونه، نیکوکاران را جزا میدهیم. * این مسلما همان امتحان آشکار است. * ما ذبح عظیمی را فدای او کردیم، * و نام نیک او را در امتهای بعد باقی نهادیم. * سلام بر ابراهیم! * این گونه نیکوکاران را پاداش میدهیم. * او از بندگان باایمان ماست. *
« سوره الصافات آیات ۹۹ تا ۱۱۱ »
تفسیر نمونه
او از این مهلکه به سلامت بیرون آمد و گفت: من به سوی پروردگارم میروم او مرا هدایت خواهد کرد.
ابراهیم علیهالسلام از این حادثه هولناک و توطئه خطرناکی که دشمن برای او چیده بود سالم و سربلند بیرون آمد، و چون رسالت خود را در بابل پایان یافته میدید تصمیم بر مهاجرت به اراضی مقدس «شام» گرفت «و گفت من به سوی پروردگارم میروم، او مرا هدایت خواهد کرد» (و قال انی ذاهب الی ربی سیهدین).
بدیهی است خداوند مکانی ندارد اما مهاجرت از محیط آلوده به محیط پاک مهاجرت به سوی خدا است.
مهاجرت به سرزمین انبیاء و اولیا و کانونهای وحی الهی مهاجرت به سوی خدا است همانگونه که سفر به مکه «سفر الی اللَّه» نامیده میشود.
بعلاوه مهاجرت برای انجام وظیفه و رسالت الهی سفر به سوی دوست محسوب میگردد، و در این سفر، هادی و راهنما در همه جا خدا است.
– هجرت ابراهیم (ع)
بسیاری از پیامبران در طول عمر خود برای ادای رسالت خویش اقدام به هجرت کردند که از جمله آنها ابراهیم بود که در آیات مختلف قرآن روی مسأله هجرت او تکیه شده است.
از جمله در سورهی عنکبوت آیهی ۲۶ میخوانیم: و قال انی مهاجر الی ربی انه هو العزیز الحکیم: «گفت من به سوی پروردگارم هجرت میکنم که او عزیز و حکیم است»
و قرآن این سخن را بعد از مسأله آتشسوزی ابراهیم در آنجا آورده است.
حقیقت این است که رهبران الهی
هنگامی که رسالت خویش را در یک نقطه به اتمام میرساندند، و یا محیط را آماده برای گسترش دعوت خویش نمیدیدند، برای اینکه رسالت آنها متوقف نگردد دست به مهاجرت میزدند، و این مهاجرتها سرچشمه برکات فراوانی در طول تاریخ ادیان شد، تا آنجا که تاریخ اسلام از نظر ظاهر و معنا بر محور هجرت پیامبر صلی اللَّه علیه و آله
دور میزند، و اگر هجرت نبود اسلام در باتلاق بتپرستان مکه برای همیشه فرورفته بود. هجرت بود که به اسلام و مسلمین جان تازه داد، و همه چیز را به نفع آنها دگرگون ساخت، و بشریت را در مسیر جدیدی قرار داد.
بلکه به یک معنی هجرت یک برنامه عمومی برای فرد فرد مؤمنان است که هر وقت در طول زندگی آنها محیط را نامناسب برای اهداف مقدس خود دیدند و آن را به صورت باتلاق عفن یافتند که همه چیز در آن میپوسد موظف به هجرتند باید رخت سفر بربندند و به سرزمین آمادهتری کوچ کنند که ملک خدا محدود نیست.
اما هجرت پیش از آنکه جنبه برون ذاتی داشته باشد جنبه درون ذاتی دارد، نخست در درون دل و جان «هجرتی باید کرد»، هجرت از «آلودگیها» به سوی «پاکیها»، هجرت از «شرک» به «ایمان» و هجرت از «گناه» به طاعت پروردگار بزرگ.
این هجرت درونی سرآغازی خواهد بود برای تحول فرد و جامعه، و مقدمهای برای هجرت برونی در جلد چهارم تفسیر نمونه بحث مشروحی پیرامون «اسلام و مهاجرت» ذیل آیهی ۱۰۰ سوره نساء صفحه ۸۹ به بعد آوردهایم.
پروردگارا! به من از (فرزندان) صالح ببخش.
و در اینجا نخستین تقاضایش از خدا که در آیات فوق منعکس است تقاضای فرزند صالح بود، فرزندی که بتواند خط رسالت او را تداوم بخشد، و برنامههای نیمهتمامش را به پایان برساند، اینجا بود که عرض کرد: «پروردگارا! به من از فرزندان صالح ببخش» (رب هب لی من الصالحین). چه تعبیر جالبی «فرزند صالح و شایسته»، شایسته از نظر اعتقاد و ایمان، شایسته از نظر گفتار و عمل، و شایسته از تمام جهات.
قابل توجه اینکه یک جا ابراهیم خودش تقاضا میکند که در زمره صالحان باشد، چنانکه قرآن از قول او نقل میکند: رب هب لی حکما و الحقنی بالصالحین: «پروردگارا! به من علم و دانش مرحمت فرما، و مرا به صالحان ملحق کن» (شعراء- ۸۳).
و در اینجا تقاضا میکند که فرزندان صالح به من مرحمت فرما، چرا که صالح وصفی است جامع که تمام شایستگیهای یک انسان کامل در آن جمع است.
خداوند نیز این دعا را مستجاب کرد، و فرزندان صالحی همچون «اسماعیل» و «اسحاق» به او مرحمت فرمود، چنانکه در آیات بعد همین سوره میخوانیم و بشرناه باسحاق نبیاً من الصالحین
«ما او را بشارت دادیم به تولد اسحق پیامبری از صالحان».
و در مورد اسماعیل میگوید: و اسماعیل و ادریس و ذاالکفل کل من الصابرین و ادخلناهم فی رحمتنا انهم من الصالحین: «و اسماعیل و ادریس و ذاالکفل را به یاد آور که همه از صابران بودند، و ما آنها را در رحمت خود وارد کردیم چرا که از صالحان بودند (انبیاء- ۸۶ و ۸۵).
ما او (ابراهیم) را به نوجوانی بردبار و پراستقامت بشارت دادیم.
ابراهیم در قربانگاه
در آیات گذشته به اینجا رسیدیم که ابراهیم بعد از ادای رسالت خویش در بابل از آنجا هجرت کرد، و نخستین تقاضایش از پروردگار این بود که فرزند صالحی به او عطا فرماید، زیرا تا آن روز صاحب فرزندی نشده بود.
نخستین آیهی مورد بحث سخن از اجابت این دعای ابراهیم به میان آورده، میگوید: «ما او را به نوجوانی حلیم و بردبار و پراستقامت بشارت دادیم» (فبشرناه بغلام حلیم).
در واقع سه بشارت در این جمله جمع شده است: بشارت تولد فرزندی پسر، و بشارت رسیدن او به سنین نوجوانی، و بشارت به صفت والای حلم. در تفسیر «حلیم» گفتهاند کسی است که در عین توانائی در هیچ کاری قبل از وقتش شتاب نمیکند، و در کیفر مجرمان عجلهای به خرج نمیدهد. روحی بزرگ دارد و بر احساسات خویش مسلط است.
«راغب» در «مفردات» میگوید: حلم به معنی خویشتنداری به هنگام هیجان غضب است، و از آنجا که این حالت از عقل و خرد ناشی میشود گاه به معنی عقل و خرد نیز به کار رفته، وگرنه معنی حقیقی «حلم» همان است که در اول گفته شد، ضمناً از این توصیف استفاده میشود که خداوند بشارت بقای این فرزند را تا زمانی که به سنی برسد که قابل توصیف به حلم باشد داده است، و چنانکه در آیات بعد خواهیم دید او مقام حلیم بودن خود را به هنگام ماجرای «ذبح» نشان داد، همانگونه که ابراهیم نیز حلیم بودن خود را در آن هنگام، و هم در موقع آتشسوزی آشکار ساخت.
قابل توجه اینکه واژه «حلیم» پانزده مرتبه در قرآن مجید تکرار شده، و غالباً وصفی است برای خداوند جز در دو مورد که به صورت توصیفی برای ابراهیم و فرزندش در کلام خدا آمده است، و در یک مورد توصیفی است برای شعیب از زبان دیگران.
واژه «غلام» به عقیده بعضی به هر کودکی قبل از رسیدن به سن جوانی گفته میشود و بعضی آن را به کودکی که از ده سال گذشته و هنوز به سن بلوغ نرسیده است اطلاق کردهاند. از تعبیرات مختلفی که در لغت عرب آمده میتوان استفاده کرد که «غلام» حد فاصل میان «طفل» (کودک) و «شاب» (جوان) است که در زبان فارسی از آن تعبیر به «نوجوان» میکنیم.
هنگامی که با او به مقام سعی و کوشش رسید گفت: فرزندم من در خواب دیدم که باید تو را ذبح کنم! بنگر نظر تو چیست؟ گفت: پدرم هر چه دستور داری اجرا کن، به خواست
خدا مرا از صابران خواهی یافت! سرانجام فرزند موعود ابراهیم طبق بشارت الهی متولد شد، و قلب پدر را که در انتظار فرزندی صالح سالها چشم به راه بود روشن ساخت، دوران طفولیت را پشت سر گذاشت و به سن نوجوانی رسید.
در اینجا قرآن میگوید: «هنگامی که با او به مقام سعی و کوشش رسید» (فلما بلغ معه السعی).
یعنی به مرحلهای رسید که میتوانست در مسائل مختلف زندگی همراه پدر تلاش و کوشش کند و او را یاری دهد.
بعضی «سعی» را در اینجا به معنی عبادت و کار برای خدا دانستهاند، البته سعی مفهوم وسیعی دارد که این معنی را نیز شامل میشود ولی منحصر به آن نیست، و تعبیر «معه» (با پدرش) نشان میدهد که منظور معاونت پدر در امور زندگی است.
به هر حال به گفته جمعی از مفسران، فرزندش در آن وقت ۱۳ ساله بود که ابراهیم خواب عجیب و شگفتانگیزی میبیند که بیانگر شروع یک آزمایش بزرگ دیگر در مورد این پیامبر عظیمالشأن است، در خواب میبیند که از سوی خداوند به او دستور داده شد تا فرزند یگانهاش را با دست خود قربانی کند و سر ببرد.
ابراهیم وحشتزده از خواب بیدار شد، میدانست که خواب پیامبران واقعیت دارد و از وسوسههای شیطانی دور است، اما با این حال دو شب دیگر همان خواب تکرار شد که تأکیدی بود بر لزوم این امر و فوریت آن.
میگویند نخستین بار در شب «ترویه» (شب هشتم ماه ذیالحجه) این خواب را دید، و در شبهای «عرفه» و شب «عید قربان» (نهم و دهم ذیالحجه) خواب تکرار گردید، لذا برای او کمترین شکی باقی نماند که این فرمان قطعی خدا است.
ابراهیم که بارها از کورهی داغ امتحان الهی
سرافراز بیرون آمده بود، این بار نیز باید دل به دریا بزند و سر بر فرمان حق بگذارد، و فرزندی را که یک عمر در انتظارش بوده و اکنون نوجوانی برومند شده است با دست خود سر ببرد!
ولی باید قبل از هر چیز فرزند را آماده این کار کند، رو به سوی او کرد و «گفت: فرزندم من در خواب دیدم که باید تو را ذبح کنم، بنگر نظر تو چیست»؟! (قال یا بنی انی اری فی المنام انی اذبحک فانظر ما ذا تری).
فرزندش که نسخهای از وجود پدر ایثارگر بود و درس صبر و استقامت و ایمان را در همین عمر کوتاهش در مکتب او خوانده بود، با آغوش باز و از روی طیب خاطر از این فرمان الهی استقبال کرد، و با صراحت و قاطعیت «گفت: پدرم هر دستوری به تو داده شده است اجرا کن»(قال یا ابت افعل ما تؤمر). و از ناحیه من فکر تو راحت باشد که «به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت» (ستجدنی انشاءاللَّه من الصابرین). این تعبیرات پدر و پسر چقدر پرمعنی است و چه ریزهکاریهائی در آن نهفته است؟.
از یکسو پدر با صراحت مسأله ذبح را با فرزند ۱۳ ساله مطرح میکند و از او نظرخواهی میکند، برای او شخصیت مستقل و آزادی اراده قائل میشود، او هرگز نمیخواهد فرزندش را بفریبد، و کورکورانه به این میدان بزرگ امتحان دعوت کند، او میخواهد فرزند نیز در این پیکار بزرگ با نفس شرکت جوید، و لذت تسلیم و رضا را همچون پدر بچشد!
از سوی دیگر فرزند هم میخواهد پدر در عزم و تصمیمش راسخ باشد، نمیگوید مرا ذبح کن، بلکه میگوید هر مأموریتی داری انجام ده، من تسلیم امر و فرمان او هستم، و مخصوصاً پدر را با خطاب «یا ابت»! (ای پدر!)
مخاطب میسازد، تا نشان دهد این مسأله از عواطف فرزندی و پدری سر سوزنی نمیکاهد که فرمان خدا حاکم بر همه چیز است.
و از سوی سوم مراتب ادب را در پیشگاه پروردگار به عالیترین وجهی نگه میدارد، هرگز به نیروی ایمان و اراده و تصمیم خویش تکیه نمیکند، بلکه بر مشیت خدا و اراده او تکیه مینماید و با این عبارت از او توفیق پایمردی و استقامت میطلبد. و به این ترتیب هم پدر و هم پسر نخستین مرحله این آزمایش بزرگ را با پیروزی کامل میگذرانند.
نکته ها:
ذبیح اللَّه کیست؟
در اینکه کدام یک از فرزندان ابراهیم (اسماعیل یا اسحق) به قربانگاه برده شد و لقب ذبیحاللَّه یافت؟ در میان مفسران سخت گفتگو است، گروهی «اسحاق» را «ذبیح» میدانند، و جمعی «اسماعیل» را، نظر اول را بسیاری از مفسران اهل سنت و نظر دوم را مفسران شیعه برگزیدهاند.
اما آنچه با ظواهر آیات مختلف قرآن هماهنگ است این است که ذبیح «اسماعیل» بوده است، زیرا:
اولا: در یکجا میخوانیم: و بشرناه باسحاق نبیاً من الصالحین: «ما او را بشارت به اسحاق دادیم که پیامبری بود از صالحان» (صافات ۱۱۲). این تعبیر به خوبی نشان میدهد که خداوند بشارت به تولد اسحاق را بعد از این ماجرا و به خاطر فداکاریهای ابراهیم به او داد، بنابراین ماجرای ذبح مربوط به او نبود. به علاوه هنگامی که خداوند نبوت کسی را بشارت میدهد، مفهومش این است که زنده میماند، و این با مسأله ذبح در کودکی سازگار نیست.
ثانیاً: در آیهی ۷۱ سوره هود میخوانیم: فبشرناه باسحق و من وراء اسحاق یعقوب: «ما او را به تولد اسحاق بشارت دادیم و نیز به تولد یعقوب بعد از اسحاق» این آیهی نشان میدهد که ابراهیم مطمئن بود اسحاق میماند و فرزندی
همچون یعقوب از او به وجود میآید، بنابراین نوبتی برای ذبح باقی نخواهد ماند. کسانی که ذبیح را اسحاق میدانند در حقیقت این آیات را نادیده گرفتهاند.
ثالثاً: روایات بسیاری در منابع اسلامی آمده است که نشان میدهد ذبیح «اسماعیل» بوده است به عنوان نمونه:
در حدیث معتبری که از پیامبر گرامی اسلام نقل شده میخوانیم: انا ابن الذبیحین: «من فرزند دو ذبیحم» و منظور از دو ذبیح یکی پدرش «عبداللَّه» است که «عبدالمطلب» جد پیامبر صلی اللَّه علیه و آله
نذر کرده بود او را برای خدا قربانی کند سپس یکصد شتر به فرمان خدا فداء او قرار داد و داستانش مشهور است، و دیگر «اسماعیل» بود، زیرا مسلم است که پیامبر اسلام صلی اللَّه علیه و آله
از فرزندان اسماعیل است، نه اسحاق.
در دعائی که از علی علیهالسلام از پیامبر گرامی صلی اللَّه علیه و آله نقل شده میخوانیم: یا من فدا اسماعیل من الذبح: «ای کسی که فدائی برای ذبح اسماعیل قرار دادی».
در احادیثی که از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام نقل شده میخوانیم: «هنگامی که سؤال کردند «ذبیح» که بود فرمودند: «اسماعیل».
در حدیثی که از امام علی بن موسی الرضا علیهالسلام نقل شده نیز میخوانیم: لو علم اللَّه عز و جل شیئاً اکرم من الضأن لفدا به اسماعیل:
«اگر حیوانی بهتر از گوسفند پیدا میشد آن را فدیه اسماعیل قرار میداد». خلاصه روایات در این زمینه بسیار است که اگر بخواهیم همهی آنها را نقل کنیم سخن به درازا میکشد.
در برابر این روایات فراوان که هماهنگ با ظاهر آیات قرآن است روایت شاذی بر ذبیح بودن اسحاق دلالت دارد که نمیتواند مقابله با روایات گروه اول کند، و نه با ظاهر آیات قرآن هماهنگ است.
از همهی اینها گذشته این مسأله مسلم است کودکی را که ابراهیم او را با مادرش به فرمان خدا به مکه آورد و در آنجا رها نمود، و سپس خانه کعبه را با کمک او ساخت، و طواف و سعی با او بجا آورد اسماعیل بود، و این نشان میدهد که ذبیح نیز اسماعیل بوده است، زیرا برنامه ذبح مکمل برنامههای فوق محسوب میشده.
البته آنچه از کتب «عهد عتیق» (تورات کنونی) برمیآید این است که ذبیح، اسحاق بوده است.
و از اینجا چنین به نظر میرسد که بعضی از روایات غیر معروف اسلامی که اسحاق را ذبیح معرفی میکند تحت تأثیر روایات اسرائیلی است و احتمالاً از مجعولات یهود است، یهود چون از دودمان «اسحاق» بودند مایل بودند این افتخار را برای خود ثبت کنند و از مسلمانان که پیامبرشان زاده اسماعیل بود سلب کنند، هرچند از طریق انکار واقعیات باشد!
به هر حال آنچه برای ما از همه محکمتر است ظواهر آیات قرآن است که به خوبی نشان میدهد که ذبیح اسماعیل بوده است، گرچه برای ما تفاوتی نمیکند که ذبیح اسماعیل باشد یا اسحاق هر دو فرزند ابراهیم و پیامبر بزرگ خدا بودند، هدف روشن شدن این ماجرای تاریخی است.
آیا ابراهیم مأمور به ذبح فرزند بود؟
از سؤالات مهم دیگری که در این بحث برای مفسران مطرح است این است که آیا ابراهیم راستی مأمور به ذبح فرزند بود، یا به مقدمات آن دستور داشت؟ اگر مأمور به ذبح بوده، چگونه پیش از انجام آن، این حکم الهی
نسخ شد؟ در حالی که نسخ قبل از عمل جایز نیست، و این معنی در علم «اصول فقه» اثبات شده است. و اگر مأمور به مقدمات ذبح بوده است این افتخار مهمی نخواهد بود.
و اینکه بعضی گفتهاند اهمیت مسأله از اینجا ناشی میشود که ابراهیم احتمال میداد بعد از انجام این مأموریت و فراهم کردن مقدمات دستور به اصل ذبح داده شود، و امتحان بزرگ او همینجا بود، مطلب جالبی به نظر نمیرسد.
به عقیدهی ما این گفتگوها از اینجا ناشی میشود که میان اوامر امتحانی و غیر امتحانی فرق نگذاشتهاند، امری که به ابراهیم شد یک امر امتحانی بود، میدانیم در اوامر امتحانی اراده جدی تعلق به اصل عمل نگرفته است، بلکه هدف آن است که روشن شود شخص مورد آزمایش تا چه اندازه آمادگی اطاعت فرمان دارد؟ و این در جائی است که شخص مورد آزمایش از اسرار پشت پرده آگاه نیست.
و به این ترتیب در اینجا نسخ واقع نشده است که در صحت آن قبل از عمل بحث و گفتگو شود. و اگر میبینیم خداوند بعد از این ماجرا به ابراهیم میگوید: قد صدقت الرویا:
«خوابی را که دیده بودی تحقق بخشیدی»
به خاطر آن است که آنچه در توان داشت در زمینه ذبح فرزند دلبند انجام داد، و آمادگی روحی خود را در این زمینه از هر جهت به ثبوت رسانید و از عهدهی این آزمایش به خوبی برآمد.
هنگامی که هر دو تسلیم و آماده شدند و ابراهیم جبین او را بر خاک نهاد… در این میان چهها گذشت؟ قرآن از شرح آن خودداری کرده، و تنها روی نقاط حساس این ماجرای عجیب انگشت میگذارد. بعضی نوشتهاند: فرزند فداکار برای اینکه پدر را در انجام این مأموریت کمک کند، و هم از رنج و اندوه مادر بکاهد، هنگامی که او را به قربانگاه در میان کوههای خشک و سوزان سرزمین «منی» آورد به پدر گفت: پدرم ریسمان را محکم ببند تا هنگام اجرای فرمان الهی دست و پا نزنم، میترسم از پاداشم کاسته شود! پدر جان کارد را تیز کن و با سرعت بر گلویم بگذران تا تحملش بر من (و بر تو) آسانتر باشد!
پدرم قبلا پیراهنم را از تن بیرون کن که به خون آلوده نشود، چرا که بیم دارم چون مادرم آنرا ببیند عنان صبر از کفش بیرون رود.
آنگاه افزود سلامم را به مادرم برسان و اگر مانعی ندیدی پیراهنم را برایش ببر که باعث تسلی خاطر و تسکین دردهای او است، چرا که بوی فرزندش را از آن خواهد یافت، و هرگاه دلتنگ شود آن را در آغوش میفشارد و سوز درونش را تخفیف خواهد داد.
لحظههای حساسی فرارسید، فرمان الهی باید اجرا میشد، ابراهیم که مقام تسلیم فرزند را دید او را در آغوش کشید، و گونههایش را بوسه داد، و هر دو در این لحظه به گریه افتادند، گریهای که بیانگر عواطف و مقدمه شوق لقای خدا بود.
قرآن همین اندازه در عبارتی کوتاه و پرمعنی میگوید: «هنگامی که هر دو تسلیم و آماده شدند و ابراهیم جبین فرزند را بر خاک نهاد…» (فلما اسلما و تله للجبین).
باز قرآن اینجا را به اختصار برگزار کرده و به شنونده اجازه میدهد تا با امواج عواطفش قصه را همچنان دنبال کند.
بعضی گفتهاند منظور از جمله «تله للجبین» این بود که پیشانی پسر را به پیشنهاد خودش بر خاک نهاد، مبادا چشمش در صورت فرزند بیفتد و عواطف پدری به هیجان درآید و مانع اجرای فرمان خدا شود!
به هر حال ابراهیم صورت فرزند را بر خاک نهاد و کارد را به حرکت درآورد و با سرعت و قدرت بر گلوی فرزند گذارد در حالی که روحش در هیجان فرورفته بود، و تنها عشق خدا بود که او را در مسیرش بیتردید پیش میبرد. اما کارد برنده در گلوی لطیف فرزند کمترین اثری نگذارد!…
ابراهیم در حیرت فرورفت بار دیگر کارد را به حرکت درآورد ولی باز کارگر نیفتاد، آری ابراهیم «خلیل» میگوید: ببر! اما خداوند «جلیل» فرمان میدهد نبر! و کارد تنها گوش بر فرمان او دارد.
وسوسههای شیطان در روح بزرگ ابراهیم اثر نگذاشت
از آنجا که امتحان ابراهیم یکی از بزرگترین امتحانات در طول تاریخ بود، امتحانی که هدفش این بود قلب او را از مهر و عشق غیر خدا تهی کند، و عشق الهی را در سراسر قلب او پرتوافکن سازد، طبق بعضی از روایات شیطان به دست و پا افتاد، کاری کند که ابراهیم از این میدان پیروزمند بیرون نیاید، گاه به سراغ مادرش «هاجر» آمد، و به او گفت میدانی ابراهیم چه در نظر دارد؟ میخواهد فرزندش را امروز سر ببرد!
هاجر گفت: برو سخن محال مگو که او مهربانتر از این است که فرزند خود را بکشد، اصولاً مگر در دنیا انسانی پیدا میشود که فرزند خود را با دست خود ذبح کند؟
شیطان به وسوسهی خود ادامه داد و گفت او مدعی است خدا دستورش داده.
هاجر گفت: اگر خدا دستورش داده پس باید اطاعت کند و جز رضا و تسلیم راهی نیست!!
گاهی به سراغ «فرزند» آمد و به وسوسهی او مشغول شد از آن هم نتیجهای نگرفت، چون اسماعیل را یک پارچه تسلیم و رضا یافت.
سرانجام به سراغ «پدر» آمد و به او گفت ابراهیم! خوابی را که دیدی خواب شیطانی است! اطاعت شیطان مکن!
ابراهیم که در پرتو نور ایمان و نبوت او را شناخت بر او فریاد زد دور شو ای دشمن خدا.
در حدیث دیگری آمده است: ابراهیم نخست به «مشعرالحرام» آمد تا پسر را قربانی کند، شیطان به دنبال او شتافت، او به محل «جمرهی اولی» آمد شیطان به دنبال او آمد، ابراهیم هفت سنگ به او پرتاب کرد، هنگامی که به «جمرهی دوم» رسید باز شیطان را مشاهده نمود هفت سنگ دیگر بر او انداخت، تا به «جمرهی عقبه» آمد هفت سنگ دیگر بر او زد (و او را برای همیشه از خود مأیوس ساخت).
و این نشان میدهد که وسوسههای شیاطین در میدانهای بزرگ امتحان نه از یکسو که از جهات مختلف صورت میگیرد، هر زمان به رنگی، و از طریقی مردان خدا باید ابراهیموار شیاطین را در همهی چهرهها بشناسند، و از هر طریق وارد شوند راه را بر آنها ببندند و سنگسارشان کنند، و چه درس بزرگی؟!
فلسفهی تکبیرات در «منی»
میدانیم از دستورهائی که در مورد عید اضحی در روایات اسلامی آمده است تکبیرات مخصوصی است که همه مسلمانان، چه آنها که در مراسم حج شرکت کردهاند و در منی هستند، و چه آنها که در سایر نقاط میباشند، بعد از نمازها میگویند (منتهی کسانی که در منی باشند بعد از ۱۵ نماز که نخستین آن نماز ظهر روز عید است، و کسانی که در غیر منی باشند بعد از ۱۰ نماز تکرار میکنند) و صورت تکبیرات چنین است:
اللَّه اکبر، اللَّه اکبر، لا اله الا اللَّه، و اللَّه اکبر، اللَّه اکبر، و للَّه الحمد، اللَّه اکبر علی ما هدانا،
و هنگامی که این دستور را با حدیثی که سابقاً نقل کردیم مقایسه میکنیم میبینیم در حقیقت این تکبیرات مجموعهای است از تکبیرات «جبرئیل» و «اسماعیل» و پدرش «ابراهیم» و چیزی افزون بر آن.
و به تعبیر دیگر این تعبیرات خاطره پیروزی «ابراهیم» و «اسماعیل» را در آن میدان بزرگ آزمایش در نظرها زنده میکند، و به همه مسلمانان چه در منی و چه در غیر منی الهام میبخشد.
ضمناً از روایات اسلامی معلوم میشود که نامگذاری سرزمین «منی» به این اسم به خاطر آن است که ابراهیم هنگامی که به این سرزمین رسید و از عهده امتحان برآمد جبرئیل به او گفت هرچه میخواهی از پروردگارت بخواه، او از خدا «تمنی» کرد که دستور دهد به عنوان فدای فرزندش اسماعیل قوچی را ذبح کند، و این تمنای او انجام شد.
«حج» یک عبادت مهم انسان ساز
سفر حج در حقیقت یک هجرت بزرگ است، یک سفر الهی است، یک میدان گستردهی خودسازی و جهاد اکبر است.
مراسم حج در واقع عبادتی را نشان میدهد که عمیقاً با خاطرهی مجاهدات ابراهیم و فرزندش اسماعیل و همسرش هاجر آمیخته است، و ما اگر در مطالعات در مورد اسرار حج از این نکته غفلت کنیم بسیاری از مراسم آن به صورت معما درمیآید، آری کلید حل این معما توجه به این آمیختگی عمیق است.
هنگامی که در قربانگاه در سرزمین منی میآئیم تعجب میکنیم این همه قربانی برای چیست؟ اصولا مگر ذبح حیوان میتواند حلقهای از مجموعه یک عبادت باشد؟!
اما هنگامی که مسأله قربانی ابراهیم را به خاطر میآوریم که عزیزترین عزیزانش و شیرینترین ثمرهی عمرش را در این میدان در راه خدا ایثار کرد، و بعداً سنتی به عنوان قربانی در منی به وجود آمد، به فلسفه این کار پی میبریم.
قربانی کردن رمز گذشت از همه چیز در راه معبود است، قربانی کردن مظهری است برای تهی نمودن قلب از غیر یاد خدا، و هنگامی میتوان از این مناسک بهرهی تربیتی کافی گرفت که تمام صحنهی ذبح اسماعیل و روحیات این پدر و پسر به هنگام قربانی در نظر مجسم شود، و آن روحیات در وجود انسان پرتوافکن گردد.
هنگامی که به سراغ جمرات (سه ستون سنگی مخصوصی که حجاج در مراسم حج آنها را سنگباران میکنند و در هر بار هفت سنگ با مراسم مخصوص به آنها میزنند) این معما در نظر ما خودنمائی میکند که پرتاب اینهمه سنگ به یک ستون بیروح چه مفهومی میتواند داشته باشد؟ و چه مشکلی را حل میکند؟ اما هنگامی که به خاطر میآوریم اینها یاد آور خاطره مبارزه ابراهیم قهرمان توحید با وسوسههای شیطان است که سه بار بر سر راه او ظاهر شد و تصمیم داشت او را در این میدان «جهاد اکبر» گرفتار سستی و تردید کند، اما هر زمان ابراهیم قهرمان او را با سنگ از خود دور ساخت، محتوای این مراسم روشنتر میشود.
مفهوم این مراسم این است که همهی شما نیز در طول عمر در میدان جهاد اکبر با وسوسههای شیاطین روبرو هستید، و تا آنها را سنگسار نکنید و از خود نرانید پیروز نخواهید شد.
اگر انتظار دارید که خداوند بزرگ همانگونه که سلام بر ابراهیم فرستاده و مکتب و یاد او را جاودان نموده به شما نظر لطف و مرحمتی کند باید خط او را تداوم بخشید.
و یا هنگامی که به «صفا» و «مروه» میآئیم و میبینیم گروه گروه مردم از این کوه کوچک به آن کوه کوچکتر میروند، و از آنجا به این بازمیگردند، و بیآنکه چیزی به دست آورده باشند این عمل را تکرار میکنند، گاه میدوند، و گاه راه میروند، مسلماً تعجب میکنیم که این دیگر چه کاری است، و چه مفهومی میتواند داشته باشد؟!
اما هنگامی که به عقب برمیگردیم، و داستان سعی و تلاش آن زن باایمان «هاجر» را برای نجات جان فرزند شیرخوارش اسماعیل در آن بیابان خشک و سوزان به خاطر میآوریم که چگونه بعد از این سعی و تلاش خداوند او را به مقصدش رسانید، چشمه زمزم از زیر پای نوزادش جوشیدن گرفت، ناگهان چرخ زمان به عقب برمیگردد، پردهها کنار میرود، و خود را در آن لحظه در کنار «هاجر» میبینیم، و با او در سعی و تلاشش همگام میشویم که در راه خدا بیسعی و تلاش کسی به جائی نمیرسد! و به آسانی میتوان از آنچه گفتیم نتیجه گرفت که «حج» را باید با این رموز تعلیم داد، و خاطرات ابراهیم و فرزند و همسرش را گام به گام تجسم بخشید، تا هم فلسفه آن درک شود و هم اثرات عمیق اخلاقی حج در نفوس حجاج پرتوافکن گردد، که بدون آن آثار، قشری بیش نیست.
او را ندا دادیم که ای ابراهیم!
اینجا است که قرآن با یک جمله کوتاه و پرمعنی به همه انتظارها پایان داده، میگوید: «در این هنگام او را ندا دادیم که ای ابراهیم» (و نادیناه ان یا ابراهیم).
آنچه را در خواب مأموریت یافتی انجام دادی، ما اینگونه نیکوکاران را جزا میدهیم.
«آنچه را در خواب مأموریت یافتی انجام دادی»(قد صدقت الرؤیا). «ما اینگونه نیکوکاران را جزا و پاداش میدهیم»(انا کذلک نجزی المحسنین). هم به آنها توفیق پیروزی در امتحان میدهیم، و هم نمیگذاریم فرزند دلبندشان از دست برود، آری کسی که سر تا پا تسلیم فرمان ما است و نیکی را به حد اعلا رسانده جز این پاداشی نخواهد داشت.
چگونه خواب ابراهیم میتوانست حجت باشد؟
در مورد «خواب» و «خواب دیدن» سخن بسیار است که ما شرح مبسوطی از آن را در تفسیر سوره یوسف ذیل آیهی ۴ آوردیم.
آنچه در اینجا لازم است به آن توجه شود این است که چگونه ابراهیم خواب را حجت دانست و آن را معیار عمل خود قرار داد؟ در پاسخ این سؤال گاه گفته میشود که خوابهای انبیاء هرگز خواب شیطانی،یا مولود فعالیت قوه واهمه نیست بلکه گوشهای از برنامه نبوت و وحی آنها است.
و به تعبیر دیگر ارتباط انبیاء با مصدر وحی گاهی به صورت القاء به قلب است.
و گاه از طریق دیدن فرشتهی وحی.
و گاه از راه شنیدن امواج صوتی که به فرمان خدا ایجاد شده.
و گاه از طریق خواب است.
و به این ترتیب در خوابهای آنها هیچگونه خطا و اشتباهی رخ نمیدهد، و آنچه در خواب میبینند درست همانند چیزی است که در بیداری میبینند.
و گاه گفته میشود که ابراهیم علیهالسلام در حال بیداری از طریق وحی آگاهی یافت که باید به خوابی که در زمینهی «ذبح» میبیند عمل کند.
و گاه گفته میشود: قرائن مختلفی که در این خواب بود، و از جمله اینکه در سه شب متوالی عیناً تکرار شد، برای او علم و یقین ایجاد کرد که این یک مأموریت الهی
است و نه غیر آن. به هر حال همهی این تفسیرها ممکن است صحیح باشد و منافاتی با هم ندارد و مخالف ظواهر آیات نیز نمیباشد.
این مسلماً امتحان مهم و آشکاری است.
سپس میافزاید: «این مسلماً امتحان مهم و آشکاری است» (ان هذا لهو البلاء المبین).
ذبح کردن فرزند با دست خود، آنهم فرزندی برومند و لایق، برای پدری که یک عمر در انتظار چنین فرزندی بوده، کار ساده و آسانی نیست، چگونه میتوان دل از چنین فرزندی برکند؟ و از آن بالاتر با نهایت تسلیم و رضا بیآنکه خم به ابرو آورد به امتثال این فرمان بشتابد، و تمام مقدمات را تا آخرین مرحله انجام دهد، بطوری که از نظر آمادگیهای روانی و عملی چیزی فروگذار نکند؟
و از آن عجیبتر تسلیم مطلق این نوجوان در برابر این فرمان بود، که با آغوش باز و با اطمینان خاطر به لطف پروردگار و تسلیم در برابر اراده او به استقبال ذبح شتافت.
لذا در بعضی از روایات آمده است هنگامی که این کار انجام گرفت جبرئیل (از روی اعجاب) صدا زد: «اللَّه اکبر» «اللَّه اکبر»!…
و فرزند ابراهیم صدا زد: «لا اله الا اللَّه، و اللَّه اکبر!…» و پدر قهرمان فداکار نیز گفت: «اللَّه اکبر و للَّه الحمد».
و این شبیه تکبیراتی است که ما روز عید قربان میگوئیم.
ما ذبح عظیمی را فدای او کردیم.
اما برای اینکه برنامهی ابراهیم ناتمام نماند، و در پیشگاه خدا قربانی کرده باشد و آرزوی ابراهیم برآورده شود، خداوند قوچی بزرگ فرستاد تا به جای فرزند قربانی کند و سنتی برای آیندگان در مراسم «حج» و سرزمین «منی» از خود بگذارد، چنانکه قرآن میگوید: «ما ذبح عظیمی را فدای او کردیم» (و فدیناه بذبح عظیم). در اینکه عظمت این ذبح از چه نظر بوده از نظر جسمانی و ظاهری؟ و یا از جهت اینکه فدای فرزند ابراهیم شد؟ و یا از نظر اینکه برای خدا و در راه خدا بود؟ و یا از این نظر که این قربانی از سوی خدا برای ابراهیم فرستاده شد؟
مفسران گفتگوهای فراوانی دارند، ولی هیچ مانعی ندارد که تمام این جهات در ذبح عظیم جمع، و از دیدگاههای مختلف دارای عظمت باشد.
یکی از نشانههای عظمت این ذبح آن است که با گذشت زمان سال به سال وسعت بیشتری یافته، و الان در هر سال بیش از یک میلیون به یاد آن ذبح عظیم ذبح میکنند و خاطرهاش را زنده نگه میدارد.
«فدینا» از ماده «فدا» در اصل به معنی قرار دادن چیزی به عنوان بلاگردان و دفع ضرر از شخص یا چیز دیگر است، لذا مالی را که برای آزاد کردن اسیر میدهند «فدیه» میگویند، و نیز کفارهای را که بعضی از بیماران بجای روزه میدهند به این نام نامیده میشود.
در اینکه این قوچ بزرگ چگونه به ابراهیم علیهالسلام داده شد بسیاری معتقدند جبرئیل آورد، بعضی نیز گفتهاند از دامنه کوههای «منی» سرازیر شد، هرچه بود به فرمان خدا و به اراده او بود.
و نام نیک او را در امتهای بعد باقی گذاردیم.
نه تنها خداوند پیروزی ابراهیم را در این امتحان بزرگ در آن روز ستود، بلکه خاطره آن را جاویدان ساخت، چنانکه در آیهی بعد میگوید: «ما نام نیک ابراهیم را در امتهای بعد باقی و برقرار ساختیم»
(و ترکنا علیه فی الاخرین).
«او «اسوه»ای شد برای همه آیندگان، و «قدوه»ای برای تمام پاکبازان و عاشقان دلداده کوی دوست، و برنامه او را به صورت سنت حج در اعصار و قرون آینده تا پایان جهان جاودان نمودیم» او پدر پیامبران بزرگ، او پدر امت اسلام و پیامبر اسلام بود.
سلام بر ابراهیم باد!
«سلام بر ابراهیم» (آن بنده مخلص و پاکباز باد) (سلام علی ابراهیم).
اینگونه نیکوکاران را پاداش میدهیم.
آری، «ما اینگونه نیکوکاران را پاداش میدهیم» (کذلک نجزی المحسنین).
پاداشی به عظمت دنیا، پاداشی جاودان در سراسر زمان، پاداشی درخور سلام و درود خداوند بزرگ!
جالب توجه اینکه جمله «کذلک نجزی المحسنین» یک بار اینجا ذکر شده، و یک بار در چند آیهی قبل، این تکرار حتماً نکتهای دارد. ممکن است دلیلش این بوده باشد که در مرحله اول خداوند پیروزی ابراهیم را در امتحان بزرگش تصدیق میکند، و کارنامهی قبولی او را امضا میفرماید، این خود جزا و پاداش بزرگی است، و این مهمترین مژدهای بود که خداوند به ابراهیم داد، سپس مسأله «فدا کردن ذبح عظیم» و «جاودان ماندن نام و سنت او» و «درود فرستادن خدا بر او» را که سه موهبت بزرگ دیگر است مطرح کرده و آن را به عنوان پاداش نیکوکاران معرفی میکند.
او (ابراهیم) از بندگان باایمان ما است.
ابراهیم بندهی مؤمن
خدا
سه آیهی فوق آخرین آیاتی است که ماجرای ابراهیم و فرزندانش را تعقیب و تکمیل میکند، و در حقیقت هم بیان دلیلی است بر آنچه گذشت و هم نتیجهای برای آن. نخست میگوید: «او (ابراهیم) از بندگان باایمان ما است» (انه من عبادنا المؤمنین).
در حقیقت این جمله دلیلی است بر آنچه گذشت و این واقعیت را بیان میکند که اگر ابراهیم همه هستی و وجود خویش و حتی فرزند عزیزش را یکجا در طبق اخلاص گذارد و فدای راه معبود خویش کرد به خاطر ایمان عمیق و قویش بود.
آری همهی اینها از جلوههای ایمان است و ایمان چه جلوههای عجیبی دارد!
در ضمن این تعبیر به ماجرای ابراهیم و فرزندش گسترش و تعمیم میدهد، و آنرا از صورت یک واقعه شخصی و خصوصی بیرون میآورد، و نشان میدهد هر کجا ایمان است ایثار و عشق و فداکاری و گذشت است. ابراهیم همان را میپسندید که خدا میپسندید و همان را میخواست که خدا میخواست، و هر مؤمنی میتواند چنین باشد.
منبع : تفسیر نمونه ، اثر مرجع عالیقدر اسلام آیت الله مکارم شیرازى
دریافت فایل صوتی :
- تفسیر سوره صافات آیات ۹۹ الی ۱۰۵آقای دکتر محمد علی انصاری
- تفسیر سوره صافات آیات ۱۰۶ الی ۱۱۱آقای دکتر محمد علی انصاری
- دعای عرفه امام حسین (ع) – حجت الاسلام حسین انصاریان
دریافت فایل تصویری :
- دعای عرفه امام حسین (ع) – آقای میثم مطیعی- (صحرای عرفات – حج۱۳۹۱)