عمل انسان
سوره النجم آیه 39
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى
ترجمه :
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
و اينکه براي انسان بهرهاي جز سعي و کوشش او نيست،
تفسیر الميزان :
شرحي درباره مفاد آيه: (و ان ليس للانسان الا ما سعي)
و اينکه عمل انسان چه خوب و چه بد با او خواهد بود
و ان ليس للانسان الا ما سعي
راغب مي گويد: کلمه (سعي) به معناي راه رفتن تند و سريع است، اما نه به حدي که دويدن بر آن صدق کند، ولي در مطلق جد و جهد در هر کاري چه خير و چه شر نيز استعمال مي شود، از آن جمله در قرآن آمده: (و سعي في خرابها)
که البته بايد اضافه کنيم که استعمالش در جد و کوشش در هر کار استعمال لغوي نيست، بلکه استعاره اي است.
و لام در کلمه (للانسان) لام ملک حقيقي است، مانند ملکيت انسان نسبت چشم و گوش و ساير اعضايش، نه مانند ملکيتش نسبت به خانه و فرش که ملکيتي است اعتباري و به معناي جواز تصرف. و چون انسان ملکيت حقيقي، مالک اعمال خويش است پس مادامي که انسان هست آن عمل هم هست، و هرگز به طبع خود از انسان جدا نخواهد شد، بنابر اين بعد از انتقال آدمي به سراي ديگر، تمامي اعمالش چه خير و چه شر چه صالح و چه طالح با او خواهد بود، اين معناي ملک حقيقي است، و اما آنچه که انسان ملک خود مي پندارد، مال و فرزندان و زخارف و زينت هاي زندگي دنيا و جاهي که در ظرف اجتماع از آن خود مي داند، و رابطه اي ميان آنها و غير خود نمي بيند، هيچ يک از اينها ملک حقيقي آدمي نيست (چون قوام هستيش به هستي آدمي نيست، فرش مي سوزد صاحبش همچنان هست، صاحبش مي ميرد فرش همچنان هست)، بلکه ملکي است وهمي و اعتباري (که زندگي در اجتماع ناگزيرش کرده چنين رابطه هايي را قائل شود) و اين ملک تا دم مرگ با آدمي هست، همين که خواست به دار الخلود و عالم آخرت منتقل شود به دست ديگري مي سپارد.
پس معناي آيه چنين شد که: هيچ انساني هيچ چيزي را به ملکيت واقعي مالک نيست، تا اثر آن ملکيت که يا خير است يا شر يا نفع است يا ضرر عايدش شود، مگر آن عملي را که کرده و جد و جهدي که نموده، تنها آن را دار است، و اما آنچه ديگران کرده اند اثر خير يا شرش عايد انسان نمي شود.
اين که در بالا گفتيم: (و هرگز به طبع خود از انسان جدا نمي شود) براي اين بود که مساءله شفاعت را استثناء کرده باشيم، هر چند که شفاعت هم باز اثر اعمال خود آدمي است، چون شفاعت از آن گنهکاران اين امت است که با سعي جميل خود در حظيره ايمان به خدا و آياتش وارد شده اند و اگر مومن نمي شدند مشمول شفاعت نمي گشتند. و همچنين بهره مندي انسان بعد از مردنش از استغفار مؤ منين و اعمال صالح و خيراتي که برايش مي فرستند آن نيز مربوط به سعي جميل خود آدمي است، که در زندگي داخل در زمره مؤ منين شد، و سياهي لشکر آنان گرديد، و ايمانشان را تاءييد کرد، و اثرش اين شد که هر چه عمل خير کردند، او نيز به قدر دخالتش سهيم گرديد.
و همچنين کساني که در زندگي سنت حسنه اي باب مي کنند و مي روند. و مادامي که در روي زمين اشخاص به آن سنت عمل مي کنند او نيز شريک است، که فرمودند: (من سن سنه حسنه فله ثوابها و ثواب من عمل بهاو من سن سنة سيئه کان له وزرها وزر من عمل بها الي يوم القيامه(.
براي اين که بر حسب فرض شخص باب کننده از همين جهت که سنتي را باب کرده در عمل ديگران سهيم است، (چون اگر او آن عمل را باب نمي کرد، ديگران هم آن را انجام نمي دادند، و يا کمتر انجام مي دادند)، همچنان که در تفسير آيه (و نکتب ما قدموا و اثارهم) نيز گذشت، و همچنين در تفسير آيه (و ليخش الذين لوترکوا من خلفهم ذرية ضعافا خافوا عليهم)
و در تفسير آيه (ليميز الله الخبيث من الطيب) گفتار نافعي در اين مقام گذشت. 1
تفسير نمونه :
و اينکه براي انسان بهرهاي جز سعي و کوشش او نيست.
سپس براي توضيح بيشتر ميافزايد: «آيا خبر ندارد که در اين کتب آسماني آمده است براي انسان بهرهاي جز سعي و کوشش او نيست»؟!
(و ان ليس للانسان الا ما سعي).
«سعي» در اصل به معني راه رفتن سريع است که به مرحله دويدن نرسيده، ولي غالبا به معني تلاش و کوشش به کار ميرود، چرا که به هنگام تلاش و کوشش در کارها انسان حرکات سريعي انجام ميدهد، خواه کار خير باشد يا شر.
جالب اينکه نميفرمايد: بهره انسان کاري است که انجام داده، بلکه ميفرمايد تلاشي است که از او حاصل شده است، اشاره به اينکه مهم تلاش و کوشش است هرچند انسان احيانا به مقصد و مقصودش نرسد که اگر نيتش خير باشد خدا پاداش خير به او ميدهد، چرا که او خريدار نيتها و ارادههاست، نه فقط کارهاي انجام شده!
نکته ها:
سه اصل مهم اسلامي
در آيات فوق اشاره به سه اصل از اصول مسلم اسلامي آمده، که در کتب آسماني پيشين نيز به عنوان اصول مسلمي شناخته شده است:
الف- هرکس مسئول گناهان خويش است.
ب- بهره هرکس در آخرت همان سعي و کوشش او است.
ج- خداوند به هرکس در برابر عملش جزاي کامل ميدهد.
و به اين وسيله قرآن خط بطلان بر بسياري از اوهام و خرافات که عوام مردم دارند، و يا احيانا در بعضي از مذاهب به صورت يک عقيده درآمده است ميکشد.
قرآن از اين طريق نه تنها عقيده مشرکان عرب را در زمان جاهليت که معتقد بودند يک انسان ميتواند گناهان ديگري را بر عهده گيرد نفي ميکند، بلکه قلم سرخ بر اعتقاد معروفي که ميان مسيحيان رائج بوده و هست ميکشد که ميگويند: خداوند فرزندش مسيح را به دنيا فرستاد تا بالاي دار رود، و زجر و شکنجه بيند و بار گناه گنهکاران را بر دوش کشد!
همچنين اعمال زشت گروهي از کشيشان را که در قرون وسطي مغفرتنامه و اوراق استحقاق بهشت را ميفروختند، و امروز هم به مسأله گناهبخشي ادامه ميدهند، محکوم مينمايد.
منطق عقل نيز همين را اقتضا ميکند که «هر کسي مسئول اعمال خويش، و منتفع به اعمال خويش باشد».
اين اعتقاد اسلامي سبب ميشود که انسان به جاي پناه بردن به خرافات، و يا گناه خويش را به گردن اين و آن افکندن، به سراغ سعي و تلاش و کوشش در اعمال خير برود، و از گناه بپرهيزد، و هرگاه لغزشي براي او رخ داد و خطائي دامان او را گرفت برگردد و توبه کند و جبران نمايد.
تأثير تربيتي اين عقيده در انسانها کاملا روشن و غير قابل انکار است، همانگونه که اثر مخرب آن عقائد جاهلي نيز بر کسي پوشيده نيست.
درست است که اين آيات ناظر به سعي و تلاش براي آخرت و مشاهده پاداش آن در سراي ديگر است، ولي ملاک و معيار اصلي آن، دنيا را نيز در برميگيرد به اين معني که افراد باايمان نبايد در انتظار ديگران بنشينند که براي آنها کار کنند، و مشکلات جامعه آنها را حل نمايند. بلکه خود دامن همت به کمر زده به سعي و تلاش و کوشش برخيزند.
از اين آيات يک اصل حقوقي نيز در مسائل جزائي نيز استفاده ميشود که هميشه کيفرها دامان گنهکاران واقعي را ميگيرد و کسي نميتواند کيفر ديگري را به ذمه بگيرد.
سوءاستفاده از مفاد آيه
چنانکه گفتيم اين آيات به قرينه آيات قبل و بعد، ناظر به تلاشهاي انسان براي امور آخرت است، ولي با اين حال چون بر اساس يک حکم مسلم عقلي است ميتوان نتيجه آن را تعميم داد و تلاشهاي دنيا را نيز مشمول آن دانست، و همچنين پاداشها و کيفرهاي دنيوي را.
اما اين به آن معني نيست که بعضي از کساني که تحت تأثير مکتبهاي سوسياليستي قرار گرفتهاند به آن استناد جسته بگويند مفهوم آيه اين است که مالکيت تنها از طريق کار حاصل ميشود و بر قانون ارث و مضاربه و اجاره و مانند آن خط بطلان کشند.
عجب اينکه آنها دم از اسلام ميزنند و به آيات قرآن نيز استدلال ميکنند در حالي که مسأله ارث از اصول قطعي اسلام است و همچنين زکات و خمس، در حالي که نه وارث تلاش و کوششي براي اموال مورث خود انجام داده و نه مستحقين خمس و زکات، و نه در موارد وصايا و نذر و مانند آن، در حالي که همه اين امور در قرآن مجيد آمده است.
و به تعبير ديگر اين يک اصل است، ولي غالبا در برابر هر اصل استثناء وجود دارد، فيالمثل ارث بردن «فرزند» از «پدر» يک اصل است، اما هرگاه پسر قاتل پدر باشد و يا از اسلام بيرون رود از ارث ممنوع خواهد شد.
همچنين رسيدن نتيجه تلاش هرکس به او، يک اصل است اما مانعي ندارد که طبق قرارداد اجاره که يکي از اصول قرآني است آن را در برابر چيزي که مورد رضاي طرفين است واگذار کند، يا از طريق وصيت و نذر که آن نيز در قرآن است به ديگري منتقل سازد.
پاسخ به چند سؤال
در اينجا سؤالاتي مطرح است که بايد به آن پاسخ داد:
نخست اينکه اگر بهره هرکس در قيامت تنها حاصل سعي او است، پس «شفاعت» چه معني دارد؟
ديگر اينکه در آيه 21 سوره طور در مورد بهشتيان ميخوانيم: الحقنا بهم ذريتهم:
«ما فرزندان آنها را نيز به آنها ملحق ميسازيم» در حالي که «ذريه» تلاشي در اين راه نکردهاند.
از اين گذشته در روايات اسلامي آمده که هرگاه کسي اعمال خيري انجام دهد، نتيجه او به فرزندان او ميرسد.
پاسخ همه اين سؤالات يک جمله است و آن اينکه:
قرآن ميگويد: انسان بيش از سعي و کوشش خود حق ندارد، ولي اين مانع از آن نخواهد بود که از طريق لطف و تفضل پروردگار، نعمتهائي به افراد لايق داده شود، «استحقاق» مطلبي است و «تفضل» مطلبي ديگر، همانگونه که حسنات را ده برابر و گاه صدها يا هزاران برابر پاداش ميدهد.
از اين گذشته «شفاعت»- چنانکه در جاي خود گفتهايم- بيحساب نيست، آن هم نياز به نوعي سعي و تلاش، و ايجاد رابطهاي معنوي با شفاعتکننده دارد، همچنين در مورد الحاق فرزندان بهشتيان به آنها نيز قرآن در همان آيه ميگويد: و اتبعتهم ذريتهم بايمان: «اين در صورتي است که فرزندان آنها در ايمان از آنها پيروي کنند». 2
منبع :
- ترجمة تفسیر الميزان حضرت آیت الله علامه طباطبایى (رحمه الله)
- تفسير نمونه مرجع عالیقدر اسلام آیت الله مكارم شیرازى
در این زمینه :
تفسیر سوره نجم – آیات 33 الی 41
زمان : 56:52
مفسر : آقای دکتر محمد علی انصاری
مطالب مرتبط :
سایت انسان