سخنان کوتاه و مدلل
سخنران : حجت الاسلام والمسلمین رنجبر
تاثیر اطرافیان بر روی انسان
« شاخ گل ،هرجا بروید ،هم گل است » انسان باید مانند گل باشد یعنی هیچ گاه تحت تاثیر اطرافیانش قرار نگیرد و …
مطالب مرتبط :
تفسیر قسمتی از سوره فجر
مفسر : حجت الاسلام والمسلمین رنجبر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
وَ الْفَجْرِ «1» وَ لَيالٍ عَشْرٍ «2» وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ «3» وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ «4» هَلْ فِي ذلِکَ قَسَمٌ لِذِي حِجْرٍ «5» أَ لَمْ تَرَ کَيْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ «6» إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ «7» الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُها فِي الْبِلادِ «8» وَ ثَمُودَ الَّذِينَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ «9» وَ فِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتادِ «10» الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلادِ «11» فَأَکْثَرُوا فِيهَا الْفَسادَ «12» فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ «13»
بسم الله الرحمن الرحیم
بچه که بودیم چون ناشی بودیم وقتی می خواستیم از باک ماشین بنزین برداریم ، شلنگ را در دهان مان می گذاشتیم و آن را می مکیدیم تا بنزین بیاید ولی در ظرف چیزی ریخته نمی شد . کسانی که بزرگتر و آشناتر با این کار بودند ، در شلنگ بشدت فوت می کردند و هرچه بنزین می خواستند به درون ظرف ریخته می شد . این بسم الله
فوت کردن است یعنی طرف نام خودش را فوت می کند یعنی نام نمی خواهد . حافظ می گفت :
گرچه بدنامی است نزد حافظ ما نمی خواهیم ننگ نام را .
چون نام را فوت میکردند هرچه اعتبار، نام و نشان بود به سمت آنها می آمد . زمان حافظ خیلی ها شعر گفتند ولی اثری از آنها نماند چون آنها برای نام و نشان شعر میگفتند ولی حافظ حقیقتا بسم الله
گفت و گفت که اگر قرار باشد که نامی در جهان باشد باید نام خدا باشد . و نام خودش را پس می زد . خدا که جوانمردی را آفریده از همه جوانمردتر است . وقتی تو نام خودت را کنار می زنی که نام من باشد ، من هم نام تو را بالا می آورم . و به نام تو اعتبار می دهم . پس بسم الله
یعنی خدایا نام تو باشد . هرچه هست بنام تو باشد . آن تویی که الرحمن الرحیم
هستی ، بخشنده ی مهربان هستی .
دیگران اگر بخشنده باشند مهربان نیستند ، سوداگر هستند . یک چیزی به شما می بخشند تا در ازای آن چیز بیشتری بدست بیاورند . مثل لامپی است که شما در سقف آویزان می کنی . شما بخشندگی کردی و یک موقعیت بالایی به او بخشیدی ولی تو بخاطر او این کار را نکردی، تو می خواهی از روشنایی او بیشتر استفاده بکنی . ما اگر به کسی اعتباری می دهیم بخاطر خودش نیست بخاطر خودمان است . می خواهیم از کنار او استفاده ببریم ولی خدا این جوری نیست . وقتی بچه ها بادبادک هوا می کنند واقعا لذت می برند که این بادبادک هوا برود ، هرچه هم بیشتر بالا برود بیشتر لذت می برد . اصلا دوست دارد آن بالا باشد . بچه ها به خدا نزدیکتر هستند چون صفاتشان الهی است . خدا هم دوست دارد که شما بالا باشید . مهربانی اش اقتضا می کند که شما بالا باشید لذا می گوید : بگذار نام تو باشد که اگر بخشندگی میکنی از سر مهربانی و عطوفت است نه از سر سوداگری و معامله و اینکه کم بدهی تا زیاد برداشت کنی .
والفجر :
شما اگر بخواهی این گلها را آب بدهی چطور آب می دهی ؟ آیا از بالا با یک پارچ آب میدهی ؟ خیر . چون ظریف و ضعیف هستند با یک لیوان آب آرام آرام به آن آب می دهی . تمام ما انسان ها مثل این گلها ظریف هستیم . نصیحت آبیاری است . آنهایی که از موضع بالا می ایستند و چکشی نصیحت می کنند ، جزء اینکه این گلها را از بین ببرند کار دیگری نمی کنند . کسی که نصیحت میکند باید کوتاه بیاید ، خم بشود ، تواضع و کرنش کند . دقیقا همان کاری که خدا درسوره ی فجر کرده است .
خدا با مردم اولیه که همان عربها بودند صحبت می کند . داریم که عربها در بین مردم بیشترین قسم را بکار می برند . الان هم همینطور هستند . یک حرف که میخواهند بزنند چند تا قسم چاشنی آن می کند . خدا می خواهد با این ها حرف بزند و می بیند که آنها اهل قسم هستند . با اینکه قسم برای خدا مکروه و ناخوشایند است ، کوتاه می آید و میخواهد با آنها همراهی کند . می خواهد حرف بزند با قسم حرف می زند . آن هم چندین قسم . اولی آن والفجر است یعنی قسم به فجر . آخرین نقطه ی شب که شروع به روشنی می کند مثل اینکه آسمان یک شکافی پیدا می کند و نور از دل آن ظهور می کند ، این را فجر می گویند . که در دل خود این یک نصیحت است . می گوید که فجر برای من مقدس است و بخاطرش قسم می خورم . برو فکر کن و ببین که چرا فجر مقدس است ؟ علتش این است که وقتی فجر می آید تاریکی آرام آرام می رود . تو هم فجر باش وقتی در محفلی حضور پیدا می کنی شخصیتی داشته باش که وقتی غروب می کنی بساط گناه برچیده باشد . اگر دارند غیبت می کنند بگویند که فلانی آمد . اگر دارند تهمت می زنند بگویند که فلانی آمد . همه خودشان را جمع و جور کنند . حرفهایش را غیر مستقیم می رساند و بخاطر همین تاثیرگذار است ولی اگر مستقیم باشد این طور نیست .
اگر به نان لواشک دست بزنی میشکند زیرا حرارت مستقیم به آن خورده است ولی نان سنگک این طور نیست زیرا حرارت مستقیم به آن نمی خورد . حرارت ته تنور است و به این ها آرام آرام می خورد . نصیحت هم مثل حرارت است . اگر مستقیم شد ، شکننده میشود و افراد می شکنند ولی اگر غیر مستقیم بود این طور نمیشود . لذا خدا غیرمستقیم حرف می زند و نصیحت میکند . نمی گوید مثل فجر باش . فجر وقتی می آید تاریکی ها می روند و نور می آید . فقط می گوید قسم به فجر و می گوید که به حرفهای من فکر کن .
ولیال عشر :
بعضی گلها شب بو هستند . شب که میشود باز میشوند و عطر و بوی شان بلند میشود . انسان گل شب بو است و فقط بوسیله شب شکفته و باز میشود . اول می گوید : قسم به فجر و بعد می گوید : قسم به شب یعنی آن که تو را به فجر و شکفتگی می رساند شب است . از شب غافل نباش . اگر شب را از زندگی ات منها کردی و فقط هوای روز را داشتی ، دقیقا مثل اسکناسی میشوی که پشتوانه ندارد . اسکناس وقتی پشتوانه نداشت موجب تورم میشود . تو هم وقتی مناجات شب نداشته باشی ، اهل سحر نباشی ، روز دچار غرور و تکبر میشوی . بعضی شبها هستند که خیلی فضیلت دارند . یعنی خیلی به شکفتگی و فجر انسان کمک می کنند . م یگویند ده شب اول ذی الحجه این طوری است . کسانی که می خواهند شکفته بشوند این ده شب به آنها خیلی کمک می کند . و بعضی ها هم گفته اند که این شبها ده شب اول محرم است . این شبها پیش خدا خیلی حرمت دارد و هرکس که می خواهد انسانیت ، جوانمردی و عاطفه اش شکفته بشود این شبها یک فرصت های طلایی است .
واشفع والوتر
:گفت شاخ گل هرجا بروید همانجا گل است
. گل هرجا باشد گل است چه تنها باشد چه کنار علفهای هرزه باشد . هیچ وقت دست از گل بودن خودش برنمی دارد . انسان هاییکه به فجر می رسند و بوسیله شب شکفته میشوند و گل میشوند . این ها چه درخلوت چه در جماعت . چه تنها باشند و چه در کنار دیگرانی قرار بگیرند که حتی مثل علف هرز هستند ، این ها دست از گل بودن خودشان برنمی دارند . امام حسین (ع) چه آن موقع که تنها بود و چه آن موقع که در کنار سپاه یزید قرار گرفت ، امام حسین (ع) بود . دست از عاطفه ، احساس ، جوانمردی و انسانیت خودش برنداشت . این است که خدا به این جور انسان ها سوگند می خورد .
و الیل اذا یسر :
قسم به شب وقتی که سیر می کند . اگر شب پیش من مقدس است بخاطر حرکتش است . اگر می ایستاد فایده نداشت. شب چون حرکت می کند به صبح و روز می رسد . می خواهد بگوید که تو هم مثل شب هستی ، تاریک و ظلمانی هستی ، تو هم اگر اهل سیر و سلوک باشی به نور میرسی ولی اگر مثل شب باشی و زمان متوقف بشود زمین منجمد میشود ، یخ می زند . تو هم همینطور هستی . اگر سیر و سلوک نداشته باشی یخ می زنی . دچار سردی و افسردگی میشوی . این حرکت است که تو را به جایی می رساند . تو را پخته می کند و به زندگی تو طمع می دهد .
کباب پزها وقتی گوجه فرنگی را روی منقل می گذارند ، دائم آنرا می چرخانند . اگر نچرخانند می سوزد . یک طرفش می سوزد و یک طرفش خام است . دنیا مثل منقل گداخته است . دائم باید حرکت کنی ، سیر و سلوک کنی تا پخته بشوی و اِلا میسوزی .
اگر زمین قابل سکونت است بخاطر حرکت و چرخش آن است . قرآن می گفت و زمانی هم که این را می گفت همه معتقد بودند که زمین ساکن است . قرآن آن روز گفت که زمین حرکت می کند . تو کوهها را می بینی و فکر می کنی ایستاده اند آنها مثل ابرها در حال حرکت هستند . پس وقتی کوهها حرکت بکنند زمین هم با همان شتاب حرکت می کند . حرکت زمین باعث پدید آمدن شب و روز میشود . و این شب و روز است که موجب حیات میشود . اگر حرکت نمیکرد یک طرف زمین همیشه شب بود و یخچال میشد . و یک طرف زمین هم آتشکده میشد . این حرکت موجب حیات میشود . باید ما را یک حرکت بدهند. قرآن و انبیاء برای حرکت انسان آمده اند . یعنی راه و رسم حرکت را نشان داد .
هل فی ذالک قسم لذی حجر :
کسانی که دست و پایشان شکستگی پیدا میکند آتل می بندند . این آتل آنها را از خیلی از کارها ممنوع می کند . آزادی را از آنها می گیرد ولی منجر به سلامت شان میشود . عقل درنگاه قرآن مثل آتل می ماند . حِجر یعنی منع . انسان را ذی حجر میگویند و عقل اجازه نمی دهد که هرجوری زندگی کنی . محدودت میکند ولی منجر به سعادت شما میشود . حالا میگوید که من چند تا قسم خوردم و از این ها آیا یکی به درد انسان عاقل می خورد ؟ یعنی بالاخره یک دانه اش به درد شما می خورد . باید شما را تکان بدهد . ما چند تا قسم خورده ایم تا یکی از آنها اثر کند . وقتی فردی می خواهد سنگ بزرگی را بشکند اول یک ضربه می زند و اثری ندارد بعد ضربه دوم و سوم و بالاخره می شکند .
الم تر کیف فعل ربک بعاد ، ارم ذات العماد :
یک تخته سنگ وقتی ارزش دارد که ساخته بشود و مجسمه بشود . انسان وقتی ارزش پیدا می کند که ساخته بشود . متاسفانه انسانها هرچیزی را می سازند جزء خودشان را . روی سنگ ، چوب و شیشه کار می کنند جزء خودشان .
خدا از قومی به نام قوم عاد یاد می کند . آنها بجای اینکه خودشان را بسازند شهر را می ساختند . واقعا شهر را هم زیبا ساخته بودند . ارم ذات العماد . شهری ساخته بودند که به ان اِرم میگفتند . خیلی با شکوه بود . لذا در ادبیات ما به هر جای باشکوهی ارم می گوییم . ستون های خیلی بلند و رفیع دارد . مثل ستون های تخت جمشید . در تمام دنیا چنین شهر باشکوهی پیدا نمی کردی . آنها از خودشان غافل بودند . ما با اینها برخورد کردیم . ندیدی ما با اینها چه برخوردی کردیم . می خواهد بگوید که ماهمان خدا هستیم شما آن قوم نباشید . اگر شما مثل قوم عاد شدید ، به سراغ ساختن خودتان نرفتید و زندگی تان را ساختید ضایع میشوید البته زندگی را بسازید ولی قبل از آن خودت را بساز . اگر خودت را نساختی و آنها را ساختی ، ضایع می شوی و ما با تو برخورد میکنیم . زیرا ملک ما هستی و ملک ما را ضایع کردی .
و ثمود الذین جابوا الصخر بالواد : قوم ثمود هم همین طور است . قوم ثمود از سنگ خانه می ساختند . کوه را برش می دادند ( حالا با چه امکاناتی این کار را می کردند مشخص نیست ) و می تراشیدند و کاخ درست می کردند . ولی این ها با خودشان کاری نداشتند . ما با این ها برخورد کردیم .
و فرعون ذی الاوتاد :
فرعون کسی بود که میخ هایش را محکم کوبیده بود . شنیده اید که میگویند که فلانی میخش را کوبیده است . می گوید که فرعون میخ هایش را کوبیده بود . این قدر مقتدر و محکم بود ولی ما براحتی سرش را زیر آب کردیم . شما نمی توانید ما می توانیم . ممکن است شما با دست نتوانید یک پیچ را باز کنید ولی راحت با آچار می توانید آنرا باز کنید . ممکن است انسان ها نتوانند فرعون را شُل کنند ولی ما او را زیر و رو کردیم . زیرا او روی خودش کار نکرد .
الذین طغوا فی البلاد :
وقتی انسان روی خودش کار نکرد فاسد میشود و وقتی فاسد شد ، فاسدی میکند . یک میوه فاسد وقتی کنارمیوه های دیگر قرا بگیرد آنها را هم فاسد می کند .
فاکثرو فیها الفساد :آب اگر خودش ضایع شد ضایع هم میکند . هدر رفت ، هدر هم می برد . اینها کسانی بودند که در سرزمین شان طغیان کردند و فسادشان زیاد شد .
فصب علیهم ربک سوط عذاب :
خدا هم تازیانه ی عذاب را بر اینها فرود آورد . عذاب خدا چیست ؟ بالا می برد تا زمین بزند . مثل گردویی که شما بالا می برید که محکم به زمین بزنید . خدا به ظالمین میدان ، مجال و اعتبار می دهد . مثل اعدامی ها که وقتی می خواهند اعدامشان کنند ، تخته ای زیر پایشان می گذارند که بالا بروند و بعد آنرا از زیرش می کشند و بعد همان بالا می مانند. خداهم همین کار را میکند . خدا هم او را بالا می برد . روزی زیر پایش را می کشد .
منبع : سمت خدا