غزل انسان
در اين زمانه كه عصر هبوط انسان است
دوباره خاطر آيينهها پريشان است.
نميوزد به زمين بوي آدمي زادي
به روي ذهن زمين، ردِ پايِ شيطان است.
زمين ز بوي خوش صاحب زمان خالي است
به شرق و غرب جهان، ديو و دد سليمان است.
نميرسد به خدا دست خستة انسان
چراكه جام وجودش، تهي ز ايمان است.
شكسته قامت سبز غرور انساني
بشر ـ قسم به حقيقت ـ شكستة نان است.
دوباره قصة هابيل و فتنه قابيل
و يك فرشته كه در آسمان هراسان است.
دوباره وسوسة سيب و عشوة حوا
ببين چگونه قدمهاي نفْس لرزان است!
از آن گناه نخستين، بيا كه برگرديم
كه دوست، بندهنواز و كريم و رحمان است.
شب است و حافظ شيراز و ذكر خير عشق
و قلب عاشق من، باز هم غزلخوان است.
كجاست مثنوي و شبچراغ و مولانا ؟
دلم گرفته و در جستوجوي انسان است.
از مجموعه اشعار رضا اسماعیلی
منبع :
سایت شرکت سوره مهر